10%

دیدم که جانم می رود

قیمت اصلی ۵۰۰,۰۰۰ ریال بود.قیمت فعلی ۴۵۰,۰۰۰ ریال است.

ناموجود

شناسه محصول: 440464 دسته: برچسب:
لینک کوتاه: https://patoghbook.com/?p=66501

«دیدم که جانم می‌رود» خاطراتی از شهید مصطفی کاظم‌ زاده، به روایت حمید داودآبادی است. شهید مصطفی کاظم زاده، متولد ۱۳۴۴ است که در عملیات مسلم بن عقیل در ۲۲ مهر ماه ۱۳۶۱ به شهادت رسید.
شهید مصطفی کاظم زاده در 9 شهریور ماه 1344 در محله شاهپور متولد شد.
ماجرای بین حمید و مصطفی از همین برادری‌هاست که دو نوجوان کم سن و سال با هم راهی جبهه می شوند و در نهایت نیز شهادت مصطفی او را از حمید که برادر واقعی‌اش شده بود، جدا می‌کند. نویسنده این اثر خود راوی و هم رزم و همراه شهید از زمان اولین برخورد، حضور در چادر وحدت برای مقابله با گروه های منافقین و معترضین به جمهوری اسلامی، گرفتن رضایت خانواده و حضور در جبهه جنگ، اعزام به منطقه سومار و شهادت مصطفی… شرح این رفاقت آن‌قدر شیرین است که وقتی به لحظه‌ی جدایی آن دو می‌رسد، حمید می‌گوید: «دیدم که جانم می‌رود.»
در این کتاب به دفاع مقدس از منظر رفاقت پاک، صادقانه و بی‌آلایش دو نوجوان رزمنده نگاه شده و همین هم کتاب را خواندنی کرده است. البته لابلای صفحات کتاب روایت‌هایی هم از دفاع مقدس ارائه می‌شود که گاها می‌تواند خواننده را میخکوب کند و احساسات او را به غلیان درآورد. مانند بخشی از کتاب که روایت حضور داوطلبانه بچه‌های پرورشگاهی در دفاع مقدس و شهادت آن ها گفته می‌شود و دل را آتش می‌زند. بچه‌ هایی که حتی پدر و مادری نداشتند تا بعد از شهادت.
به غیر از چنین صحنه‌هایی، داودآبادی پاورقی‌هایی هم به کتاب زده که خودشان به تنهایی اهمیت دارند. او در جایی از کتاب ماجرای یکی از جوان‌ های محل را تعریف می کند. پسری که پدرش پاسبان زمان طاغوت بوده است و هنوز هم که هنوز است او و خانواده‌اش دست از کار های زشتشان برنداشته‌اند و صدای اهالی محل را دراورده‌اند. اما در کمال ناباوری او نیز شهید می شود.

وزن 230 گرم
شابک

نویسنده

حمید داودآبادی

تعداد صفحات

264

سال انتشار

1400

نوبت چاپ

019

نوع جلد
گروه

سایر ناشرین

نوع محصول

کتاب

ناشر

شهید صدر

قطع

رقعی نرم

مترجم
مناسبت
نظرات مشتریان
0
0 امتیاز
5 ستاره
0%
4 ستاره
0%
3 ستاره
0%
2 ستاره
0%
1 ستاره
0%
بررسی ها

هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.

نوشتن نظر مشتری

اولین نفری باشید که نظر می دهید “دیدم که جانم می رود”

0

بالا