در سرزمینی دور دست، هیزم شکنی با همسر و هفت پسر قد و نیم قدش زندگی می کرد. یکی از پسرها به قدری کوچک بود که به او تام بند انگشتی می گفتند. یک روز هیزم شکن از سر فقر زیاد مجبور شد، بچه ها را در جنگل رها کند. شب با صدای حیوانات وحشی آن ها به شدت ترسیدند، ناگهان تام که از همه زبل تر است چشمش به کلبه ای می افتد، او به همراه برادرانش به سمت کلبه می روند ولی به محض ورود متوجه می شوند که آن جا متعلق به یک غول آدم خوار است. غول تا چشمش به بچه ها می افتد، همه ی آن ها را به جز تام که با زرنگی مخفی می شود، زندانی می کند. وقتی قول خوابش می برد؛ تامی بردارانش را نجات می دهد و برای فرار از دست غول بدجنس اتفاقات جالبی برایشان رخ می دهد…
وزن | 290 گرم |
---|---|
شابک | |
نویسنده | |
تعداد صفحات | 008 |
سال انتشار | |
نوبت چاپ | |
نوع جلد | |
گروه | سایر ناشرین |
نوع محصول | کتاب |
ناشر | قدیانی |
قطع | |
مترجم | غلامرضا فهرستی |
مناسبت |
نظرات مشتریان
بررسی ها
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.
نوشتن نظر مشتری